از آنجا که در دنیای امروز مفاهیم مدیریتی در حال تغییر و تکامل مستمر هستند، به نظر میرسد در مواردی انجام مقایسه پیرامون این مفاهیم متفاوت به منظور روشن ساختن هر چه بیشتر ذهن، مدیران خالی از فایده نباشد. لذا در این محتوا تفاوتها و شباهتهای مدیریت دانش و TQM مطرح شده است.
چالش ناشی از رقابت جهانی باعث افزایش فشار بر سازمانها برای بهبود مهارتها و قابلیتها و کیفیت محصولات و خدمات شده است. اصول مدیریت کیفیت جامع، بهصورت گسترده در سطح جهان بهعنوان ابزار بهبود عملکرد سازمانی، بهبود ماهیت سازمانها و چگونگی رویارویی با چالشهای ویژه بازارها موردپذیرش قرارگرفته است. در طی دهه ١٩٩٠، سازمانها بهمنظور انعطافپذیری بیشتر و رقابتی ماندن در بازارهای رقابتی جهانی به سمت مهندسی مجدد فرایندها و کوچکسازی سازمانی روی آوردند. به هر ترتیب، مهندسی مجدد و کوچکسازی بهجای آنکه بهعنوان چالشی در برابر رویکرد مدیریت کیفیت جامع مطرح شوند، پیامدی جز از دست رفتن دانش و تخصص سازمانها در برنداشتند. بر اساس دیدگاههای نوین صاحبنظران، مدیریت دانش یک موضوع سازمانی است که در تلاش برای تحت کنترل درآوردن ظرفیتهای معنوی و نامشهود و تجارب و مهارتهای کارکنان است. امروزه برخی از صاحبنظران بر این باورند که رویکرد مدیریت دانش در حال جایگزینی با مدیریت کیفیت جامع بهعنوان یک ابزار اندازهگیری و سنجش در رویکرد کیفیت است.
فلسفه مدیریت کیفیت جامع، بهبود مستمر است. درواقع، مدیریت کیفیت جامع بر مبنای مفهوم کایزن که دربرگیرنده تحلیل مستمر فرایندهای سازمانی برای حصول بهبود میباشد، متمرکز است.
شباهتهای مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع
١. جهتگیری نتایج کارها در مدیریت کیفیت جامع؛ تعالی برابر با دستیابی به نتایجی است که ذینفعان سازمان شامل کارکنان، مشتریان، تأمینکنندگان، اجتماع را خشنود کند. تأکید مدیریت دانش، بر آن است که چگونه دانش سازمانی از راهبرد یا استراتژی کسبوکار حمایت و پشتیبانی کند (مانند حمایت از راهبرد خشنود کردن ذینفعان) ﻭ تنها، توجه خود را به چگونگی خشنود کردن ذینفعان متمرکز نمیکند.
2. مدیریت مبتنی بر افراد مدیریت کیفیت جامع؛ شامل دانستن آنچه که باید انجام گیرد، چگونگی انجام آن و گرفتن بازخورد از عملکرد است.
٣. کار تیمی در مدیریت کیفیت جامع؛ کار گروهی فرصتی را برای افراد فراهم میکند تا از طریق کار کردن با یکدیگر، به کیفیت جامع دست یابند. افرادی که دارای تمایل به انجام کارهای فردی هستند، بندرت از کارهای انجام شده توسط دیگران مطلع میشوند. تحت این شرایط، کارکنان تکرو، نسبت به کیفیت نازلی که خود هم مسبب آن بودهاند، آگاه نمیشوند. حال آنکه در صورتیکه افراد در قالب دستیابی به هدفهای مشترک در کنار هم جمع شوند، ایجاد بهبود در کیفیت در ورای دیوارهای بلندی که واحدهای گوناگون سازمان را از هم جدا می کند، آسانتر خواهد بود. در مدیریت دانش، تأکید بیش از حد بر عملکرد فردی، منجر به کاهش تمایل کارکنان به تسهیم دانش با دیگران می شود. در این حالت، فعالیتهای مبتنی بر تسهیم دانش در سازمان متوقف می شود، زیرا افراد به دلیل ترس از دست دادن قدرت و جایگاهی که دارند، از این مهم امتناع می ورزند.
علاوه بر اینها ممکن است، آنها تمایلی از خود برای صرف زمان و منابع ضروری برای انتقال دانش نشان ندهند. بنابراین میتوان به صراحت بیان کرد که تأکید بسیار بر کار تیمی به جای عملکرد فردی برای موفقیت طرح های مدیریت دانش، لازم و ضروری است.
٤. رهبری در مدیریت کیفیت جامع؛ رهبران با ایجاد اتحاد و انگیزش در افراد از طریق تعیین مأموریت سازمان و تخصیص منابع، سمت و سوی شفاف و مشخصی را برای سازمان تعیین می کنند و آن را به کارکنان انتقال می دهند. در مدیریت دانش هم، رهبران از طریق گشودن باب مذاکره در سازمان پیرامون اهمیت خلق دانش، تسهیم و کاربرد عمومی آن، مشروعیت لازم را به مدیریت دانش میبخشند. افزون بر اینها، بازگشت سرمایه طرحهای مدیریت دانش آنی نیست معمولاو مستلزم صرف زمان بسیار و جلب حمایت و تعهد مدیر ارشد است. در واقع، رهبری به معنای ایجاد شرایط برای افراد است تا بتوانند به خلق دانش بپردازند و ایجاد این شرایط مستلزم تشویق پذیرش مسئولیت در افراد است.
5. خشنود کردن مشتریان در مدیریت کیفیت جامع؛ مقصود از مشتریان، مشتریان درونی ﻭ بیرونی است. بسیاری از صاحبنظران، بر زنجیره مشتری- تأمینکننده و نیاز به ایجاد روابط درونی برای ایجاد ارزشافزوده برای مشتریان و خشنود کردن مشتریان بیرونی تأکید کردهاند. خشنود کردن مشتریان به معنای بهترین بودن در آن چیزهایی است که مورد انتظار و احتیاج ایشان است.
٦. فرهنگ سازمان در بحث مدیریت کیفیت جامع؛ حرکت به سمت مدیریت کیفیت جامع در بلندمدت، مستلزم، ایجاد، تغییرات فرهنگی در سازمان است، بدین ترتیب که بهبود مستمر، از طریق مفروضات و باورهای بنیادین که در بین اعضای سازمان مشترک هستند، باید در ذهن افراد نهادینه شود. در غیر اینصورت شاهد آثار گذرا و کوتاه مدت آن خواهیم بود. در مدیریت دانش هم ایجاد فرهنگ مبتنی بر دانش از اهمیت اساسی برخوردار است. بدین ترتیب که داشتن نگرش مثبت نسبت به دانش و نداشتن هراس از تسهیم آن با دیگران به علت ترس از دست دادن قدرت، باید در مجموعه ارزش ها، باورها، ادراکات و شیوه اندیشیدن افراد گنجانده حک شود.
تفاوتهای مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع
١. بهبود مستمر در مدیریت کیفیت جامع؛ کیفیت جامع را نمیتوان به عنوان یک هدف کوتاهمدت، برنامه یا پروژه در نظر گرفت که با رسیدن به هدف خاتمه می یابد، بلکه یک نگرش مدیریتی و فرایندی است، مبنی بر اینکه هر قدر یک سازمان، بهبود یابد، رقبای آن نیز در دستیابی به بهبودی پیشروی می کنند و انتظارات مشتریان هم روز به روز در حال تغییر است. حال آنکه مدیریت دانش، بیش از اینکه بر بهبود مستمر تأکید کند، بر نوآوری متمرکز میشود. هر چند در مدیریت دانش، ابزارها و فرصتهایی برای این منظور وجود دارد.
٢. مدیریت بر مبنای حقیقت در مدیریت کیفیت جامع؛ آگاهی داشتن از سطح عملکرد فعلی محصولات و خدماتی که در دسترس مشتریان و کسب آگاهی از سطح عملکرد کارکنان سازمان، نخستین گام در جهت حرکت به سمت بهبود است. اگر بدانیم که از کجا میخواهیم آغاز کنیم، قادر به ارزیابی میزان پیشرفت و بهبودی حاصل شده در فرایندها، محصولات و خدمات خود خواهیم بود. ارائه اطلاعات صحیح به افراد به منظور اتخاذ تصمیمات مبتنی بر حقیقت نسبت به تصمیمگیری بر مبنای احساسات، از اقدامات ضروری در بهبود مستمر است. هر چند ارزیابی دستاوردهای مدیریت دانش برای حصول اطمینان از دست یابی به اهداف آن و جلب حمایت مدیران ارشد در رابطه با طرحهای مدیریت دانش، ضروری است، مدیریت دانش چندان بر ارزیابی بر مبنای حقایق تأکید نمیکند.
٣. چرخه حیات در مدیریت کیفیت جامع؛ تأکید بر کیفیت یعنی آنچه که مطابق با نیازهای مشتریان باشد، است. در بحث بهبود کیفیت، سازمان در یک مسیر مستمر حرکت میکند که آغاز و انجامی ندارد. خواستههای مشتریان روز به روز و لحظه به لحظه در حال تغییر است و سازمان چاره ای مگر بهبود و تغییر کیفیت محصولات ندارد.
از آنجا که در دنیای امروز، مفاهیم مدیریتی در حال تغییر و تکامل مستمر هستند، به نظر میرسد، در مواردی انجام مقایسه پیرامون این مفاهیم متفاوت به منظور روشن ساختن هر چه بیشتر ذهن مدیران، خالی از فایده نباشد.
0 نظر