نونوکا و تاکوچی معتقدند که یادگیری فردی، شالوده و بنای اصلی یادگیری سازمانی تلقی میشود؛ دانش تنها به وسیله افراد خلق میشود، یک سازمان خود به تنهایی و بدون افراد قادر به خلق دانش نیست. دانشآفرینی سازمانی، فرآیندی است که در طی آن سازمان، دانش خلق شده به وسیله افراد را بسط و توسعه میدهد و آن را در سطح گروهی از طریق دیالوگ، مباحثه و تشریک تجربه متبلور میسازد.
مدیریت دانش
شناخت رو به رشدی در حوزه تجارت در رابطه با اهمیت دانش به عنوان یک منبع حیاتی برای سازمانها وجود دارد (Foucault, 1980; Winter, 1987; Leonard, 1999). دراقتصاد جدید، افراد و سازمانها بر نگهداری و ارتقاء سرمایه دانشی خویش جهت ابتکار و خلاقیت تاکید بسیاری دارند (حسن زاده، 1385 به نقل از Metaxiotis، 2005). مدیریت دانش مفهومی نسبتاً قدیمی است و مفهوم نوین آن از اوایل دهه 1970 مطرح گردید. با نزدیک شدن به اواسط دهه 1980 و آشکار شدن اهمیت دانش و تاثیر آن بر حفظ قدرت رقابتی در بازارهای اقتصادی مدیریت دانش اهمیت ویژه ای یافت. در این دهه بود که نظامهای مبتنی بر هوش مصنوعی و نظامهای هوشمند برای مدیرت دانش به کار گرفته شد و مفاهیمی چون «فراهم آوردن»،«مهندسی مجدد»، «نظامهای دانش مدار» و مانند آنها رواج پیدا کرد (Drucker،1993). با ورود به دهه 1990 فعالیت گسترده شرکتهای آمریکایی، اروپایی و ژاپنی در حوزه مدیریت دانش به نحوه چشمگیری افزایش یافت، در اواسط دهه 1990 «ظهور وب جهانی»، تحرک تازه ای به حوزه مدیریت دانش بخشید. «شبکه بین المللی مدیرت دانش در اروپا»، «مجمع مدیریت دانش ایالات متحده آمریکا» بر روی اینترنت فعالیتهای خود را گسترش دادند. در سال 1995 «اتحادیهی اروپا» طی برنامه ای به نام اسپریت «ESPPRIT» بودجه قابل ملاحظه ای را برای اجرای طرح های مدیریت دانش اختصاص داد.از این دوره به بعد، به تدریج شرکتهای بزرگی مانند «ارنست و یانگ»،«بوزآلن و هملتون» و ده ها شرکت دیگر به شکل تجاری وارد عرصه مدیدیت دانش شدند (حسن زاده،1385). اکنون در سالهای آغازین قرن 21 مدیریت دانش برای بسیاری از کشورهای پیشرفته به عنوان نماد رقابت و عامل دستیابی به قدرت و توسعه در آمده است. در واقع، در جهان امروز که تولید کالا ها و ارائه خدمات به شدت دانش مدار گردیده اند، دانش دارایی و کلیدی برای کسب مزیت رقابتی است (دکتر سعید جعفریمقدم 1382، بارنی، 1991، وینتر، 1987، به نقل از پروست و جونک 1999:3). از سال 2000 به بعد شرکتهای بزرگ اروپایی حدود 55% درآمد خود را به مدیریت دانش اختصاص داده اند (حسن زاده، 1385، به نقل از؛ داوری و شانه ساززاده، 1380). نوناکا و تاکوچی (1995) به صورت بسیار ساده معتقدند، مدیریت دانش فرآیندی است که طی آن سازمان به ایجاد ارزش از داراییهای فکری و دانش- محور میپردازد. اغلب، ایجاد ارزش مستلزم به اشتراکگذاری دانش بین کارکنان، بخشهای سازمانی و یا حتی سایر سازمانهاست (بات، 2000). نوناکا و تاکوچی در کتاب معروف خود به نام «شرکت های دانش آفرین»، می گویند: "ما معتقدیم که شرکت های ژاپنی به علت مهارت و تخصص در «دانش آفرینی سازمانی» به موفقیت نایل آمده اند. منظور از دانش آفرینی سازمانی، ظرفیت شرکت به عنوان یک مجموعه کل در خلق دانش نوین، نشر آن در همه بخشهای سازمان و تجسم آن در محصولات، خدمات و سیستم هاست. ریشه های موفقیت نیز در همین نکته قرار دارد. سازمان نه تنها دانش را مورد «پردازش» قرار می دهیم؛ بلکه آن را «خلق» می کند. دانش آفرینی، مهم ترین منبع برتری رقابتی شرکت ها در سطح بین المللی بوده است (نوناکا،1385). آنها [نوناکا و تاکوچی] همچنین می افزایند: ما به اساسی ترین و جامع ترین بخش سازمان یعنی دانش انسانی می پردازیم. دانش انسانی را به دو نوع اساسی طبقه بندی می کنیم. نوع اول، «دانش صریح» است که می توان آن را با زبان رسمی از قبیل جملات دستوری، عبارات ریاضی، علائم، راهنمایی ها و غیره بیان کرد. این نوع دانش به راحتی و به طور رسمی در میان افراد قابل انتقال است. دانش صریح همواره رایجترین شکل دانش در سنت فلسفی غرب بوده است. مهم ترین نوع دانش «دانش ضمنی» است که با زبان رسمی قابل بیان نیست. این نوع دانش جنبه فردی داشته و ریشه های آن در تجارب فرد نهفته است و شامل عوامل ناملموسی از قبیل عقیده شخصی، خصیصه های فردی و سیستم متنی بر ارزش می باشد. دانش ضمنی به مثابه یکی از بخش های حساس رفتار جمعی افراد، همواره مورد اغماض قرار گرفته است. در عین حال، دانش ضمنی منبع مهمی در امر رقابت، برای شرکت های ژاپنی به شمار می رود (نوناکا، 1385). دانش صریح و ضمنی به عنوان چارچوب اساسی سازنده در روابط مکمل، مطرح است. کارکرد متقابل بین این دو نوع دانش، کلیدی در خلق دانش در سازمان ارزیابی می شود. دانش آفرینی سازمانی یک فرایند مارپیچی است که در آن، کارکرد مذکور، به طور متناوب روی می دهد. این نظریه ثابت کرده است که چگونه یک فرد از طریق دانش، کارکرد متقابلی را با سازمان برقرار می کند. خلق دانش در سه سطح تحقق مییابد: فردی، گروه و سازمانی. بنابراین نظریه خلق دانش سازمانی از دو بخش اساسی تشکیل شده است: کارکرد متقابل دانش و سطوح مختلف خلق دانش. دو نوع از اشکال کارکرد متقابل (بین دانش ضمنی و دانش صریح بین فرد و سازمان) چهار فرایند اصلی در تبدیل دانش را محقق می سازند که همه آنها به طور یک جا خلق دانش را میسر می سازند:
(1) از ضمنی به صریح، برون سازی؛
(2) از صریح به صریح، ترکیب؛
(3) از صریح به ضمنی،درون سازی؛ و
(4) از ضمنی به ضمنی، جامعه پذیری (نوناکا،1385).
مدیریت دانش بیش از همه چیز به دنبال آن است که بین افراد شاغل در یک سازمان ارتباط دانشی برقرار کند، راه های استفاده از دانش سازمانی را یاد دهد، زمینه های تبدیل دانش شخصی به دانش جمعی و بالعکس را فراهم آورد تا در نهایت نوآوری و خلاقیت را تقویت کند (حسن زاده 1385، به نقل از آبل و آکسبرو، 2001). نوناکا و تاکوچی در زمره کسانی هستند که تلاش نموده اند تا بین مفهوم مدیریت دانش و نظریه های مدیریت ارتباط برقرار کنند. آنان با ایجاد تمایز بین دانش آشکار و دانش ضمنی بر ضرورت تعامل پویای این دو نوع دانش و خلق دانش جدید تاکید می ورزند (حسین قلی زاده، به نقل از سالیز وجونز، 2002). دانش برخلاف اطلاعات ریشه در اعتقادات و تعهدات داشته و در بافت ذهنی کاربر قرار دارد و بر اساس آن عمل می کند. فقط انسان است که می تواند در خلق دانش نقش مرکزی به عهده داشته باشد.
نونوکا و تاکوچی (1995) معتقدند که یادگیری فردی، شالوده و بنای اصلی یادگیری سازمانی تلقی میشود؛ «دانش تنها به وسیله افراد خلق میشود، یک سازمان خود به تنهایی و بدون افراد قادر به خلق دانش نیست. دانشآفرینی سازمانی، فرآیندی است که در طی آن سازمان، دانش خلق شده به وسیله افراد را بسط و توسعه میدهد و آن را در سطح گروهی از طریق دیالوگ، مباحثه و تشریک تجربه متبلور میسازد». محققان اصولاً روی این نکته اتفاق نظر دارند که یادگیری فردی پیش درآمدی بر یادگیری سطوح بالاتر است. دانش گروهی، جمع صرف دانش فردی نیست، بلکه دانش افراد بایستی از طریق هماهنگ نمودن تعاملات و فناوریهای اطلاعات تشریک و تسهیم گردد. این سطح از یادگیری سازمانی، مستلزم تبدیل یادگیری فردی و گروهی در یک چارچوب سیستماتیک از سرمایه سازمان میباشد (بونتیس، 2003). چنانچه امروزه، در قالب رویکرد جدیدی به نام مدیریت دانش پدیدار شده است.
دانش
دانش با یک عقیده مبتنی بر اطلاعات (تأیید شده) به دست میآید. دانش الزاماً به کنش انسان مربوط میشود (نوناکا و تاکوچی، 1385). چرچمن- نوناکا و تاکوچی (2000) اظهار می کنند تصور دانش به عنوان مجموعه اطلاعات ربودن مفهوم از همه زندگی آن است. دانش بر خلاف اطلاعات ریشه در اعتقادات و تعهدات داشته و دربافت ذهنی کاربر قرار دارد که بر اساس آن عمل می کند. فقط انسان است که می تواند در خلق دانش نقش مرکزی به عهده داشته باشد و کامپیوتر ها صرفاً ابزاری با توانایی پردازش شگرف هستند (عدلی، 1385).
0 نظر